کد مطلب:137429 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:203

حسین و معاویه
مروان بن حكم عامل و گماشته معاویه در مدینه نامه ای خطاب به معاویه بدین شرح نوشت:

«اما بعد، چنان كه عمرو بن عثمان به من اطلاع داده، گویا عده ای از مردان عراق و گروهی از بزرگان حجاز با حسین بن علی در رفت و


آمد هستند، و من هرگز در این مورد در امان نخواهم بود، با تحقیق و بررسی برای من معلوم گردید كه وی در اندیشه است با حكومت مخالفت نماید؛ از نظر خود در این مورد مرا مطلع سازید».

چون این نامه به دست معاویه رسید، به امام حسین علیه السلام نوشت:

«از تو به من خبرهایی رسیده كه اگر حقیقت داشته باشد هرگز سزاوار نیست به شما نسبت داده شود، و من تو را از این امر برحذر می دارم. به خدا سوگند، آن كسی كه پیمانی را امضا می كند، و قراری را به میان می گزارد شایسته است به پیمان و قرار خود پایدار بماند؛ و در میان مردم از لحاظ شرافت و بزرگواری و وفای به عهد چه كسی را بالاتر از تو می توان یافت. مقام و منزلت تو در نزد خداوند، سزاوار آن است كه در پیمان ها ثابت و به عهد خدا وفادار باشی. پس بدان هر موقع كه بر ضد من اقدام كنی من نیز تو را انكار خواهم كرد، و از هر راهی به من حمله آوری، از همان راه تو را هدفت حمله قرار خواهم داد. از این رو از ایجاد اختلاف و آشوب در میان امت بپرهیز و زنهار كه با دست تو جنگی به وجود آید و خونی ریخته شود. تو كه مردم را خوب آزمایش كرده ای و شناخته ای! بنابراین درباره ی خودت و دین محمد صلی الله علیه و اله بیندیش و از فتنه ها اجتناب كن، و به گفتار مردم جاهلی كه فتنه و آشوب را دوست می دارند گوش مدار».

عجبا! آن كسی كه در قرآن به شجره ملعونه (مراد بنی امیه است) خوانده شده به كسی كه در شأن او خداوند فرموده: «یطهركم تطهیرا» می گوید كه به خود و دین و امت محمد صلی الله علیه و اله بیندیش... دشمن خدا و پیامبر، كه به مردم كوفه گفت: من با شما به خاطر نماز و روزه


جنگ نكردم، بلكه جنگیدم تا حكومت و امارت شما را به عهده گیرم، به تربیت یافته ی وحی می گوید: درباره ی دینت بیندیش و آن را حفظ كن؟! ولی امام حسین علیه السلام این نیرنگ معاویه را باطل كرد و بینی اش را به خاك مالیده و فرمود:

«اما بعد، نامه ات به دستم رسید، نوشته بودی كه درباره ی ما گزارشات نامطلوبی دریافت كرده ای، و گفته ای به نظر تو این گونه اعمال را برای من سزاوار نمی دانی، و یادآوری كرده ای كه تنها خدای تعالی مردم را به نیكی ها راهنمایی كرده و پشتیبان نیكی است.

اما باید بدانی كه این گونه گزارش های نامطلوب و ناروا را مردمی چاپلوس و سخن چین و فتنه انگیز برای تو نقل می كنند؛ زیرا من (فعلا) قصد جنگ و مخالفت با تو را ندارم و گمان می كنم كه حق تعالی از ترك جنگ با تو راضی نباشد و عذر مرا در مورد حكومت در برابر تو و آن گروه قاسطین ملحدی كه دار و دسته شیطانند نپذیرد.

آیا تو قاتل حجر بن عدی برادر كنده و یاران نمازگزار او كه خدای را پرستش می كردند نیستی؟ حجر و یارانش گناهی نداشتند جز این كه ظلم را زشت و بدعت را ناروا می دانستند و در راه خدا از سرزنش شماتت كنندگان هراسی نداشتند، اما تو با شمشیر ستم و كینه ایشان را كشتی بعد از آن كه پیمان های محكم و استوار با آنان بستی و امان دادی. تو از خدا نترسیدی و پیمان او را سست شمردی و در كمال جرأت و جسارت آنان را به قتل رسانیدی؟

آیا تو قاتل «عمر و بن حمق» یار و مصاحب رسول خدا صلی الله علیه و اله آن بنده ی صالح كه كثرت عبادت او را فرسوده و پیكرش را نحیف و رنگ


رخسارش را برده بود نیستی؟ در حالی كه امانش دادی و چنان عهد و پیمان ها برایش بستی كه اگر برای بزهای وحشی بسته می شد از قله ی كوه ها به زیر می آمدند؟

آیا تو ادعا نكردی كه زیاد پسر سمیه كه در فراش عبید از قبیله ثقیف به دنیا آمده فرزند پدر تو است؟

گمان بردی كه او پسر ابوسفیان است و او را برادر خود خواندی در حالی كه پیغمبر صلی الله علیه و اله فرموده است كه هر طفل نوزادی متعلق به همان خانه و فراش است كه به دنیا آمده، و زناكار را جز سنگباران نصیبی نباشد. و تو عملا سنت رسول خدا صلی الله علیه و اله را ترك گفتی و از روی گمراهی مطابق هوا و هوس خویش گام برداشتی، و آن گاه زیاد را بر اهل اسلام مسلط ساختی تا مردم را بكشد و دست و پا و گوش آنان را قطع كند و چشم ها را از حدقه بیرون آورده و مردم را بر درختان خرما به دار آویزد، چنان كه گویی تو از این امت نبودی و ایشان از تو نبودند؟

مگر تو قاتل حضرمیان آن مردم با ایمان نیستی كه همین زیاد درباره ی آنها شرحی به تو نوشت و گفت: حضرمیان پیرو علی بن ابیطالب هستند و تو پاسخ دادی هر كسی را كه بر دین علی است بكشد. و او نیز فرمان تو را اطاعت كرد و دوستداران علی را كشت، و جسد مطهرشان را مثله كرد. مگر دین علی علیه السلام همان دین پسر عمش رسول خدا صلی الله علیه و اله نیست كه امروزه تو به نام همین دین برجای پیغمبر صلی الله علیه و اله تكیه زده ای؟ اگر دین علی و دین پیامبر صلی الله علیه و اله نبود شرافت تو و پدرانت در همان زحمات طاقت فرسای بیابان گردی و كوچ های زمستانی و


تابستانی بود؟

به هر حال آنچه باید با تو بگویم گفتم، پس به خود و به دین خود و بر امت محمد صلی الله علیه و اله بنگر و آگاه باش كه كشانیدن این مردم به فتنه و فساد بزرگترین گناه و سرپیچی از اوامر الهی است، و من فتنه ای را بزرگتر از این كه تو بر این مردم حكومت كنی نمی بینم؛ و بزرگترین وظیفه ای كه در برابر دین و امت محمد صلی الله علیه و اله دارم این است كه كار تو را آشكار كنم؛ پس اگر چنین كردم نزدیكی به خداست و اگر قصور كنم، از كوتاهی و قصور خود در پیشگاه الهی استغفار و استمداد می كنم كه مرا ارشاد و رهبری فرماید تا در كار و مهم خود موفق گردم.

و در نامه ات نوشته بودی كه اگر من برخیزم تو هم برخواهی خواست و هر نقشه ای به كار بندی من نیز با تو همان كنم، پس هر كار و نقشه ای داری به كار بند، و بدان كه ضربات تو بر وجود من كارگر نیست، و مكر و حیله های تو بر من زیانی نرساند و بر هیچ كس هم جز بر خودت ضرر نخواهی زد؛ زیرا تو بر مركب جهل و نادانی سوار شده ای.

از عهد بستن و عهد شكستن یاد كرده ای، بدان كه خصلت پیمان شكنی و نقض عهد، شیوه ی خاص تو است، آن عهده ها و پیمان ها كه با ما بستی به كدامین عهدت پایبند ماندی؟ تو امان ها دادی و هم خویشتن امان نامه ی خود را به زیر پای افكندی، و با كشتن این پاك مردان پیمان خود را شكستی و سوگندها و عهدها را زیر پا گذاشتی، و بدون این كه به روی تو شمشیر بكشند، به رویشان شمشیر كشیدی و به قتل رساندی، و حال آن كه جرم و گناهی به غیر از ذكر فضایل ما


و تعظیم و بزرگ شمردن حق ما نداشتند.

آنها را كشتی از ترس این كه مبادا خودت زودتر بمیری و آنها زنده بمانند، و یا این كه به مرگ طبیعی قبل از ضربه ی شمشیر تو بمیرند!

ای معاویه! روز حساب فرارسیده، آماده ی قصاص الهی باش، و بدان كه خداوند كتابی دارد كه هیچ گناه كوچك و بزرگی را فروگزار نمی كند، و خداوند عادل از تو صرف نظر نمی كند كه عده ای را به گمان و اولیا خدا را به تهمت و افترا گرفتی و به قتل رساندی، عده ای از ایشان را به دوردست تبعید كردی.

و به همین مقدار جنایت بسنده نكردی و بعد از ستم هایت، برای پسر جوانت از مردم بیعت گرفتی، آن پسری كه شرابخواری و میگساری كرده و با سگ ها بازی می كرد، تو با اعمالت زیان و ضرر بزرگی به خود زدی، و دینت را نابود كردی، و ملت را پریشان ساختی، و امانتی كه به تو سپرده شده بود را نابود كردی، و سخنان ابلهان و جاهلان را شنیدی و اطاعت نمودی؛ و در مقابل از نصیحت متقین و پاكان بهره نگرفته و نسبت به ایشان بی توجه بودی. والسلام». [1] .

وقتی معاویه نامه ی آتشین حسین علیه السلام را خواند آن را به دست یزید داد، یزید نیز پس از خواندن نامه به پدرش رو كرد و گفت: برای


حسین علیه السلام جوابی بنویس و در آن او را به كوچكی و حقارت یاد كرده و نسبت به پدرش علی علیه السلام به زشتی یاد كن!

معاویه گفت: درباره ی علی چه بگویم؟ كسی چون من شایسته نیست كه به ناحق زبان به عیب دیگری بگشاید! و من چگونه عیب مردی را بگویم در حالی كه مردم عیبی از او سراغ نداشته و با گفتن من، می دانند دروغ می گویم؟ و چگونه از حسین نقصی بگیرم در صورتی كه به خدا سوگند هیچ عیبی را در وجودش نمی بینم؟!

آیا حسین با یزید بیعت می كند و حال آن كه پدرش معاویه را مورد چنین خطاب حقارت آمیزی قرار می داد و می فرمود: «تو بر مركب جهل و نادانی سوار شده ای، و عهدشكنی كردی، دینت را تباه ساختی، ملت اسلام را پریشان نمودی، و دوستان خدا را به قتل رساندی، و برای پسر شراب خوار و سگ بازت، بیعت گرفتی؟!

یزید این شناسنامه ی جاودانه را كه درباره ی معایب و رسوایی های خودش كه در آستانه ی خلافت بود، نوشته شده بود، خواند؛ از این رو پدرش را تحریك كرد كه درباره ی علی و حسین علیهم السلام ناسزا بنویسد، اما معاویه در وجود كسی كه، درباره ی خاندانش گفته شده: «خدا از ایشان آلودگی را برد، و آنها را پاك و پاكیزه گردانید»، عیبی نمی یافت.

لذا، كینه و بغض حسین علیه السلام را در دل گرفت، و پیوسته بغض او را در دل می پرورانید تا در یك فرصت مناسب انتقام بگیرد.



[1] اعيان الشيعه، ج 4، ص 142، به نقل از كتاب «الامامة و السياسة» ابن قتيبه. و نيز بحار الانوار، ج 10، ص 149.